تو خلوت خودم نشسته بودم و تفکر میکردم به این سالهایی که از خداوند عمر گرفتم ،از عملکرد خودم اصلاً راضی نیستم چون یه چیز دیگه میخواستم و یه چیز دیگه شد،دیگران رو نصیحت کردم ولی خودم هیچ چیزی از این نصیحت ها رو تو زندگیم اجرا نکردم حتی ده درصدش رو،احساس میکنم آدم مثبتی نیستم نه واسه خودم نه اطرافیانم،افکار با عملکرد خیلی فرق داره ومن نتونستم به یه تعادل درست دراین خصوص برسم و این چیزیه که منو به تفکر وا داشته،نه فرزند خوبی برای پدر مادرم بودم نه آدم مفیدی واسه خانواده و اجتماع یه چیزی این وسط درست از آب در نیومده نمیدونم چی؟جملات زیبا میخونم ،شاید صدها بیت شعر حفظم و تو فکر خودم آدم عرفانی هستم واقعیات رو میبینم و حس میکنم، ولی اینو نتونستم تو زندگیم اجرا کنم.. چه میدونم ؟!....از خودم راضی نیستم دیگه ولم کنید بابا